۱۴۰۲ بهمن ۳, سه‌شنبه

پیمانه ت جا داره؟

این بار که ایران رفتم به حدی پیمانه م لبریز بود که یکبار وسط حرف یک دوستی که داشت میگفت خوابت رو دیدم، گریه م سرازیر شد. 

یک دلیل دیگر اشکها هم رابطه عجیبم با این دوست است. از اون روابط کمیاب و کیمیا. من خودم رو بسیار نزدیک بهش میبینم. یعنی اگر از من بپرسند آیا ایشون دوست شماست یا نه، بی مکث جواب مثبت میدم. ولی تقریبا مطمئنم اون من رو در بین 30 تا دوست اولش هم نمیدونه. به این دلیل ساده که اصلا رفت و آمد و دیدارهای آنچنان پرتعدادی نداریم. ثانیا من به واسطه یک فرد دیگه با اون آشنا شدم. اما انقدر رابطه خاص و منحصربفردی باهاش دارم که بهش میگم دوست. نوعی رابطه پیچیده که اصلا اگر اون وجود نداشت، با همچین پدیده ای آشنا نمیشدم: ملاقاتهای حضوری به ندرت، شاید سالی دو بار. تکست و تماس مجازی مطلقا صفر. کادو و یادگاری صفر. مهمانی و دورهمی با بقیه صفر. بعدا باید سر فرصت تعریف کنم چطور اصلا همچین چیزی ممکنه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر